لمس وجود نازنیت
در تاریخ 3 آبان 91 وقتی رفتم خونه خیلی خسته بودم بنابراین روی مبل دراز کشیدم تو یه
لحظه احساس کردم که داره به قلبم فشار میاد انگار قفسه سینه ام تنگ شده بود از جام
بلند شدم وقتی شکمم رو لمس کردم دیدم یه برآمدگی بیرون زده، خواهرم رو صدا زدم گفت
احیاناً سرشه وای خدا داشتم عزیز دلمو لمس می کردم بعد از چند دقیقه نوازش کردن محو
شد ولی حس قشنگی رو برام به یادگار گذاشت تو اون لحظه دلم می خواست سفت در آغوشم
بگیرمت و فشارت بدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی